تلخ وشیرین94

دوستانه

تلخ وشیرین94

دوستانه

طبق عادت :

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی...

. توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت بلند بگو

گفتم یک کلمه سه حرفیه

ازهمه چیز برتر است

حاجی گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

دیگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه

اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
" خدا  "
《صادق هدایت》

به همین سادگی

عکس و تصویر . صبح با صدایِ نفس هایش اگر بیدار شدی ، ساده گذر نکـُن ... خودت ...



صبح با صدایِ نفس هایش اگر بیدار شدی ،
ساده گذر نکـُن ...
خودت را مچـآله کن در آغوشش،
چشمهایت را ببند...
و گوش بسپار " زندگی " خلـآصه می شود در همین دَم ُ بازدمـ هایش
پیشانیش را ببوس آنقدر محکم که بیدار شود
و سیر تماشآ کن لبخندی را که قبل از باز شدنِ چشمهایش
روےِ لبانش می نشیند
خیره شو در آن چشمهایِ خواب آلود و خواستنی
و آرام بگو : " صـُبح بخیر عزیزِ روز و شبِ من ! "
شب که شد باز هم چشمهایش را خوب نگاه کن
خستگی ِ چشمهایش را بفهم...
دستانش را بگیر ُ بلند و شمرده بگو
تو برایِ من خواب آلود و خسته و پریشان " تـــــو " هستی ...
نفس می کشی ...
نفس می کشم
به همیـن سادگی...


دلتنگی

miss you
Though you are not here

Wherever I go
Or whatever I do
I see your face in my mind
And I miss you so
I miss telling you everything
I miss showing you things
I miss our eyes
Secretly giving each other
Confidence
I miss your touch
I miss our excitement together
I miss everything we share
I don’t like missing you
It is very cold and lonely feeling
I wish that I could be with you
Right now
Where the warmth of our love
Would melt the winter snows
But since I can’t be
With you right now
I will have to be content
Just dreaming about
When we will be together again



دلم برایت تنگ می شود
گرچه اینجا نیستی
هر جا می روم
یا هر کار می کنم
صورت تو را در خیال می بینم
و دلم برایت تنگ می شود
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود که
پنهانی به هم دل می دادند
دلم برای نوازشت تنگ می شود
دلم برای هیجانی که با هم داشتیم تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی که با هم سهیم بودیم تنگ می شود
دلتنگی برای تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهایی است
کاش می توانستم با تو باشم
همین حالا
تا گرمای عشق ما
برف های زمستان را آب کند
اما چون نمی توانم
همین حالا با تو باشم
ناچارم به رویای زمانی که
دوباره با هم خواهیم بود
قانع باشم.
همیشه با تو ...

تعداد درجات محبت را مختلف گفته‌اند.


محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق

۱) بعضی گفته‌اند مراتب محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق یازده تاست.

به این ترتیب:

  • ۱. هَوی = میل
  • ۲. علاقه = محبتی که از قلب عاشق جداشدنی نیست
  • ۳. کَلَف = شدت محبت
  • ۴. عشق = بیشتر از حبّ
  • ۵. شَعَف = سوختن قلب به علت فزونی محبت
  • ۶. شَغَف = رسیدن محبت به پوستۀ قلب
  • ۷. جَوی = هوی و محبت باطن
  • ۸. تَیم = گذر از معشوق ظاهری و طلب دیدار معشوق حقیقی
  • ۹. تَبْل = از شدت عشق مریض و ناتوان گشتن
  • ۱۰. تَدلِیه = پریدن عقل از شدت محبت
  • ۱۱. هُیوم = فنا در معشوق و غیر او ندیدن [۳]

بغلم کن عشق خوبم

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد.


  ادامه مطلب ...