تلخ وشیرین94

دوستانه

تلخ وشیرین94

دوستانه

کدام را راضی کنم

نمیدانم کدام را راضی کنم
دلی که میخواهد عاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق باشد
یا عقلی که میخواهد عاقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل باشد...؟!!

نگاهم کن

ای بهشت حسین،به حق حسین،نگاهم کن

با نگاهی بخر،دل من و سر براهم کن

باز بیار و به این، گدای درت عطایی کن

تو که مادرمی ،برا پسرت،دعایی کن

دعایی کن که بی بی ،  لایق این نوکری باشم

اگر نوکر شدم من،نوکرای حیدری باشم

دل دیوونه تقصیری نداره،مهربونیته

یه کاری کرده با این دل، که این جور مادری باشم

مادر دل من و بخر

مادر من و حرم ببر

این دلم اگه تا،وطن برسه،بسه مادر

از تو کرببلا، به من برسه،بسه مادر

بی خیال حرم،نمی شه دلم،دلم تنگه

بس که هر نفسم،با اسم حسین ،هماهنگه

خدا این جوری خواست که،که تو بی بی مادرم باشی

من از سایه نشینا،تا تو  هم سایه سرم باشی

دلم میخواست شب جمعه،بیام کرببلا مادر

همون ساعت همون دم که خودت هم تو حرم باشی

گاهی اوقات..




سال ها گذشت ....

فهمیدم همیشه اونى که میخواى نمیشه...!
فهمیدم هرکسى که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!
فهمیدم کسى که توو نگاه اول ازش بدت میاد یه روزى میشه صمیمى ترین دوستت و بلعکس... !
فهمیدم که بى تفاوتى بزرگ ترین انتقامه...
تنفر یه نوع عشقه ...
دلخورى و ناراحتى از میزان اهمیته...!
غرور بزرگ ترین دشمنه...
خدا بهترین دوسته ...
خانواده بزرگ ترین شانسه ...
سلامتى بالاترین ثروته...
اسایش بهترین نعمته ...
فهمیدم" رفتن" همیشه از روى نفرت نیست ...
هرکى زبونش نرمه دلش گرم نیست...
هرکى اخلاقش تنده،جنسش سخت نیست!
هرکى میخنده، بدون درد و غم نیست!
ظاهر دلیلى بر باطن نیست...
فهمیدم کسى موظف به اروم کردنت نیست...
فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه...
فهمیدم خیلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگریه و التماس، انجام شدنى نیست ...
فهمیدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترینى!
گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى دوست داشتنى سابق میشه...
گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم
گاهی اوقات با همه وجودت کسی رو دوست داری و اون نمی بیندت
گاهی اوقات باید رفت
باید دل کند
باید گذشت
باید رد شد و عوض شد.
باید رفت.

دل ودلبر

دِلْ به دِلَْبر دادم و ،دلدار ،دلْ را ، دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد ،دلدار ،پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دِلَشْ ،دلْ دلْ کنان ، دلْخونِ دل ْ
دلْ ز دلبر خواستم ، دلبر ،دلْ از این دلْ برید
دلْ شکست و ، تیره روزی شد ، نصیب دلْ ، دِلا
دلْ در آتش سوخت ،دلبر ، بی مهابا شد ، پرید
حالْ ، دِلْ ماند و ، غم دِلْدار و ، اینْ دِلْداده ، آهْ
داده دِلْ ، این دِلْ ، دِلِ دلْدار ، مُفتْ این دِلْ خرید
دل شکست ، دلبر بریدْ و ، دِلْ ز دلبر سوخت ، دلْ
دِلْ بماند و ، یاد دِلدار و ، دلِ بی دلْ ، شهید
این ، چهل و سه، دلی را، که دلم ، تقدیم کرد
سُرسُره می ساخت ، دلدار و ،این دلهاسرید
فیض کاشانی