تلخ وشیرین94

دوستانه

تلخ وشیرین94

دوستانه

خدایا مادرم را به تو سپردم

!

 

دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛چشم دوخته. یکی از بچه ها می خواهد چیزی بخورد که معلم می فهمد. با مهربانی می گوید : بچّه هازنگ آخره! اگه سر کلاس چیزی بخورین نمی تونین توی خونه غذای خوشمزه مامانتون رو بخورین! چند نفر با خنده و شوخی می گویند اگه غذا نداشتیم چی؟


دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه می کند: اگه مامان نداشتیم چی ... ؟!!! 


                                     

[ سه شنبه بیست و ششم آذر 1392 ] [ 14:16 ] [ نیلـــوفـــــــر ] [ 19 نظر ]

انســـــانیتـــــــ . . . !

خدمتکار پدر و مادر همنشین انبیا است


روزى حضرت موسى (علیه السلام ) در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا مى خواهم همنشینى که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصى است . جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشین تو خواهد بود. حضرت موسى به درب دکان قصاب آمده ، دید جوانى شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است .
شامگاه که شد جوان مقدارى گوشت برداشت و بسوى منزل روان گردید. موسى از پى او تا درب منزلش آمد و به او گفت مهمان نمى خواهى ؟ جوان گفت خوش آمدید. او را به درون برد. حضرت موسى دید جوان غذائى تهیه نمود، آنگاه زنبیلى از سقف به زیر آورد و پیرزنى فرتوت و کهنسال را از درون زنبیل خارج کرد. او را شستشو داده غذایش را با دست خویش ‍ به او خورانید. موقعى که خواست زنبیل را به جاى اول بیاویزد زبان پیرزن به کلماتى که مفهوم نمى شد حرکت نمود. بعد از آن جوان براى حضرت موسى غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید حکایت تو با این پیرزن چگونه است ؟ عرض کرد این پیرزن مادر من است چون مرا بضاعتى نیست که جهت او کنیزى بخرم ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام .
حضرت موسى پرسید آن کلماتى که به زبان جارى کرد چه بود؟
جوان گفت هر وقت او را شستشو مى دهم و غذا به او مى خورانم مى گوید: غفر الله لک و جعلک جلیس موسى یوم القیمة فى قبته و درجته خداوند ترا ببخشد و همنشین حضرت موسى در بهشت باشى به همان درجه جایگاه .
موسى (علیه السلام ) فرمود اى جوان بشارت مى دهم به تو که خداوند دعاى او را درباره ات مستجاب گردانیده ، جبرئیل به من خبر داد که در بهشت تو همنشین من هستى .